جدول جو
جدول جو

معنی لیف البحر - جستجوی لغت در جدول جو

لیف البحر
(فُلْ بَ)
رجوع به اکرالبحر شود. بیخی است شبیه به سعد و بزرگتر از آن و ظاهر و باطن او سیاه و برگش شبیه به برگ سریش و ریشهای او باریک و بهم پیچیده و مدور و سیاه و کوچک و به قدر گردکان و بزرگ به قدر نارنج و با خشونت گویا پشمی است که مدور کرده اند و از بحر مغرب خیزد و موج به ساحل می اندازد. در دوم گرم و خشک و به غایت جالی آثار و سوختۀ او بهترین ادویۀ قروح خبیثه و سنون او مقوی لثه و جالی دندان ومغسول او جهت بیاض و ناخنۀ چشم مفید است. (تحفۀ حکیم مؤمن). لیف البحر، اصل اسود اغلظ من السعد له ورق کالاشراس یوجد فی البحر خصوصاً المغربی حار یابس فی الثانیه یجلو الاّثار بقوه. (تذکرۀ ضریر انطاکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ لُلْ بَ)
اسب آبی. (یادداشت مؤلف) : دخلت فی النهر فقلت لابی بکر بن یعقوب ماهذه الدواب فقال هی خیل البحر خرجت ترعی فی البر و هی اغلظ من الخیل و لها اعراف و اذناب و رؤوسها کرؤوس الخیل ارجلها کارجل الفیله و رایت هذه الخیل مره اخری. (از ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(یَ تُلْ بَ)
چیزی است شبیه به شیشه و در کنار دریاها یافت میشود و ضماد اوجهت نقرس و شقاقی که از سرما به هم رسیده باشد نافعاست. (تحفۀ حکیم مؤمن) (از ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(شَ خُلْ بَ)
سمک الیهود. شیخ الیهودی. دجونح. بل مرین. فوقی. (یادداشت مؤلف). حیوانیست دریائی. و نیز رجوع به ترکیب شیح البحری ذیل شیح و تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(فُلْ بَ)
چیزیست شبیه به پشم که از صدف بزرگی در بحر مغرب گرفته میشودو ضماد او در قطع خون و اسهال سریعالاثر دانسته اند. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به مفردات ابن بیطار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیک البحر
تصویر دیک البحر
ماهی خورک از توتی ماهیان دریای سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیز البحر
تصویر زیز البحر
ماهی میگو از آبزیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیه البحر
تصویر حیه البحر
مارماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلیب البحر
تصویر صلیب البحر
ستاره دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
چرخوک آبی از نرم تنان گونه ای نرم تن از رده دو کفه ییها که دارای صدف مخروطی شکل کشیده ای است و در دریاهای گرم و معتدل فروان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیل البحر
تصویر فیل البحر
گراز ماهی شیر ماهی
فرهنگ لغت هوشیار